بیادشهيد على آخوندى
فرمانده شهيد «على آخوندى»، قائم مقام تيپ حضرت معصومه عليهاالسلام سادگى و صفايش عجيب به دل مىنشست و تواضعى كه گويى محراب عبادتش بود!
بر نيروهاى تحت امرش، به نرمى نسيم پگاه مىوزيد و هيچ تشخصى، وى را به تكلف تكبر نمىكشاند. «رفتن»، در موج موج نگاهش فواره مىكشيد و با «شهادت» چقدر صميمى شده بود!
پس از عمليات آزادسازى بستان، براى سركشى خطوط، با او همركاب بودم. هنگامى كه به خط نخست رسيديم، از خاكريز بلندى بالا رفت و سپس بر شانههايش فرود آمد، گفتم: «على! چه كار مىكنى؟ خطرناك است!». تبسمى كرد و گفت: «برادر من! بگذار باشيم، شايد گلولهاى هم نصيب ما شود!».
بعد به غبارى كه در دشت مىپيچيد، زل زد و با حالتى به رنگ تأسف ادامه داد: «نه! قضيه اين قدرها بىحساب و كتاب هم نيست؛ ما براى انتخاب يك سيب، تمام سيبهاى سبد را درهم مىريزيم و بهترينش را بر مىگزينيم، بعد چطور مىشود كه چنين سعادتى سراغ ما بيايد؟!». اين را گفت و از خاكريز فرود آمد.
و چه زيبا سيب سبز وجودش را دست سرخ شهادت، از سبد كوچك خاك برگرفت و بر سفرهى افلاك نهاد.
منبع:سایت تصاویر جنگ